نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عیدت مبارک

سلام مامانم 

امسال ششمین عیدیه که کنارم نیستی

هنوزم بعد از ۶سال موقع سال تحویل بغضم میگیره

وقتی میخوام سفره هفت سین بچینم با گریه میچینم

قبلش میشینم به یادت گریه میکنم

یاد اون شب عید که حالت بد شد میفتم

مامان هنوزم بعد ۶سال عیدم سیاهه

مامان گلم مواظب خودت باش

عیدت مبااااااارک مامانی


[+] نوشته شده توسط زهره در 13:38 | |







یازدهمین سالگرد

11سال گذشت 

چقدر زود گذشت و اما سخت خیلی سخت 

11سال پیش این موقع توی خونه دهات کنار ما آروم خوابیدی 

صبح که بلند شدم گفتم کاش خواب بود 

الان دو روزه تمام صحنه های 11,پیش جلوی چشممه

امروز از بیمارستان با آمبولانس بردنت دهات

چقدر سخت بود پام نمی‌کشید بیام بالا

مامان دلم برات تنگ شده 

دلم برای خندیدنت برای نگاهت برای حرف زدنت تنگ شده 

خیلی دوستت دااااااشتم 

تو هیچوقت تکرار نمیشی 

تو بهترین مامان بودی برام 

برای ما همه کار کردی قربونت برم 

عاااااااشقتم 

برام خیلی دعا کن مامان اصلا خوب نیستم 

تو با رفتنت همه چیز رو بردی 

همه چیز رو 

وقتی 18فروردین سپردیمت به خاک 

همه امید و آرزو و همه ی خودم رو با خودت بردی

فقط میخام که دعام کنی 

همین  


[+] نوشته شده توسط زهره در 23:50 | |







عیدت مبارک

سلام 

یازدهمین عید هم بدون تو آمد

باز تو نیستی 

همیشه نبودت احساس میشه

امسال یازدهمین سالیه که عید کنارمون نیستی

حضورت رو محبتت رو کم دارم

هیچوقت تو رو یادم نمیره هیچوقت 

مامان واقعا من بدون تو هیچی نیستم

عیدت تو آسمانها مبارک مامان لیلای من

تو ماه ترین مامان بودی 

امسال هم با تموم بدی و خوبی‌هایش گذشت اما بدون تو 

دوستت دارم مامانم 

عیدت مبارک 


[+] نوشته شده توسط زهره در 20:52 | |







روز مادر

روزت تو آسمونها مبارک

امروز روز مادره 

ولی من که مادر نداشتم براش کادو بخرم 

امروز همش سرکار بغض داشتم

هر کاری کردی به خاله بزنم نتونستم نمی‌دونم چرا 

ده سال گذشته ولی هنوزم که هنوزه نمیتونم روز مادر رو به کسی

تبریک بگم 

اصلا دست خودم نیست هی پیش خودم تکرار کردم بزنم خاله بگم 

روزت مبارک ولی اشک‌تو چشام جمع میشد 

همین الآنم که دارم اینا رو برات می‌نویسم با گریه می‌نویسم

هیچوقت نتونستم تو این ده سال زنک بزنم به خاله یا خواهرا بگم روزتون مبارک

دیگه روز مادر ذوقی ندارم 

همش بغضه و بغض

دوستت دااااااارم 

روزت مبارک مامانم 


[+] نوشته شده توسط زهره در 19:39 | |







دهمین سالگرد

        ده سال گذشت

ده سال از رفتنت از پرکشیدنت گذشت

ده سالی که تو حرف فقط ده ساله اما برای من چندین و

چند ساااااال گذشت

ده ساله که ندارمت

ده ساله که با یادت با خاطرات با قاب عکست تو خونه سر میکنم 

کی فکرش رو میکرد ده ساااال بگذره و من باشم بدون تو

بدون تو زندگی کردم ده سال ،خیلی سخت بود خییییلی

نبود تو برای من یکی خیلی خیلی درد داشت

خیلی تو این ده سال سختی کشیدم خیلی چیزا رو تحمل کردم

هنوزم که هنوزه میگم کاش بودی

چون اگه تو بودی من ی تنه این همه درد نمی‌کشیدم

مواظب خودت باش غصه ما بچه ها رو نخور فقط برامون دعا کن


[+] نوشته شده توسط زهره در 19:34 | |







نهمین سالگرد

نه سال گذشت

نه سال از عروج اسمانیت گذشت

نه سالی که فقط گذشت

هنوزم نه سال پیش رو تمام وقایعش رو یادمه

نمیدونم چرا از ذهنم نمیره روز به روز اون 9 روز که تو بیمارستان بودی 

تا اون شبی که برذی همیشه ترکم کردی رو یادمه

یادمه وقتی امدم بیمارستان وقتی گفتن رفتی کمرم شکست 

فقط جیغ زدم چیزی نمیتونستم بگم نمیتونستم باور کنم رفتنت رو

مامان این 9 سال رو حتی ثانیه ای ازت غافل نبودم 

9 ساله که دارم با خاطراتت زندگی میکنم 

9 سال گذشت و هیچکس نفهمید تو تنهایی به من و بابا چه گذشت 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 23:25 | |







تولدت مرورخاطرات

سلام سنگ صبورم 

سلام مامان مهربونم 

سلام بهترین مامان دنیا 

سلام وصد سلام 

و اما سلامی بی جواب ???? 

امروز داشتم وبلاگ رو می‌خوندم 

از اون اول یاد اون روزای افسردگیم افتادم 

چه روزایی رو پشت سر گذاشتم من چقدر سختی و بدبختی کشیدم 

و چقدر تنهایی کشیدم 

باورم نمیشه که این روزا رو من پشت سر گذاشتم 

منی که طاقت کوچکترین ناراحتی و سختی رو نداشتم 

چی بودم و چی شدم 

و من چقدر کم دارمت 

چه روزای بدی بود روزایی که دلم آنقدر میکرفت 

لب تاپ رو باز میکردم که بیام اینجا برات بنویسم 

هی تایپ میکردم هی اشکامو پاک میکردم 

تند تند می‌نوشتم و اشکامو پاک میکردم اونقدر گریه میکردم که نمیتونستم صفحه لب تاپ رو ببینم مامان واقعا تو با رفتنت داغونم کردی 

هر چی بگم کم گفتم 

هنوزم ی موقع هابی حضورت رو‌کم دارم 

هنوزم با وجودی که نزدیک ۹ ساله رفتی ی موقع هابی به خودم میگم کاش بودی میگم کاش بودی من آنقدر سختی نمیکشیدم 

مامان برام دعا کن خیلی به دعات نیاز دارم 

دعا کن اونی که میخام. بشه دعا کن روزی برسه بیام اینجا بهت بکن 

مامان شد اونی که میخام خدا کنه بشه تو هم خوشحال میشی میدونم 

مواظب خودت باش 

دوستت دارم 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 16:19 | |







تولدت مبارک

سلام مامان 

خیلی وقته اینجا باهات حرف نزدم 

و فردا روز تولدت بهونه ای شد بیام اینجا 

بیام اینجا تا مثل همیشه بگم دلتنگتم 

بگم که فرشته آسمونی من مامان مهربونم 

تولدت تو آسمونها مباااااااااارک 

مواظب خودت باش 

فکر ما نباش مبادا غصه من و تنهاییم رو بخوری 

آخه همیشه حرفت تو گوشمه که میگفتی: 

من نمیتونم بدون تو جایی برم آخه همش فکرم پیش توعه 

تو تنهایی چیکار می‌کنی و الان ۸ سال و هفت ماهه که تنهام 

و دیگه تو نیستی که نگرانم باشی 

و میگفتی : 

مامان مثل من باید دور دنیا بگردید 

کجا رو بگردم مثل تو پیدا کنم؟مگه مثل تو پیدا میشه؟ 

همیشه بیادتم 

دوستت دارم  

تو بهترین و ماه ترین مادر دنیا بودی 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 18:53 | |







دل گرفتگی

سلام 

مامان این روزا حالمون رو میبینی 

این روزا میبینی که اصلا خوب و خوش نیستیم 

بابا رو دیدی؟ دیدی حالش رو؟دیدی چجوری شد؟

بابایی که همیشه اینور اونور بود حالا ۲۲ روزه نشسته و جایی نمیره 

یعنی نمیتونه بره مامان خیلی براش دعا کن ،دعا کن زود سرحال شه

ما غیر بابا دیگه کسی رو نداریم دعا کن سایه اش همیشه بالاسرمون باشه 

مامان خیلی براش دعا کن و از خدا بخواه شاید دعای تو زودتر بگیره  

و بابا سرحال تر بشه 

الهی آمیییییین

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:52 | |







دلتنگی

هیچی ندارم بنویسم

 جز اینکه بگویم 

دلم برات ی عااااااااااااااااااالمه تنگ شده 

ودلم هوایت را کرده

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:56 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد