نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





۵شنبه های پر از بغض

سلام 

سلام مامانم

دوباره شد ۵شنبه

۵شنبه ها برای من پر از بغض و دلتنگیه

چقدر دلم برات تنگ شده

این هفته خداروشکر هر شب خوابتو دیدم

چقدر خواب تو رو دیدن شیرینه

دلم میخواد وقتی خوابتو میبینم دیگه بیدار نشم

یادمه هوس سبزی پلوکردم امدی بخوابم بهم ی بشقاب سبزی پلو دادی

گفتم تو برو بشین بخور،اون دنیا هم فکر منی

مثل اون موقع ها که میگفتی من بدون تو ده نمیرم،برم همش نگران توام

میگفتی اخه من برم تو تنها چیکارمیکنی

حالا ۵سال و یک ماه و چند روزه که رفتی ،نگرانیهاتو گذاشتی رفتی

میبینی داغونم،میبینی زهره دیگه اون دختر شاد نیست

مامان کاش هیچوقت نمیرفتی

دلم خیلی میگیره بدون تو

هنوز عادت نکردم بعد ۵سال بدون تو زندگی کنم

تا ی زره سخت میگذره بهم میگم کاش بودی

آخه نشد تو باشی و من این همه غم داشته باشم

کاش میشد بیای به خوابم بگی چیکار کنم که دلم اروم بگیره

الان که اینا رو برات مینویسم نگاهت جلوی چشمم

اگه بودی میومدی بغلم میکردی میگفتی زهره گریه نکن

روزای بدون تو رو به کی بگم که نمیخوام مامان 

من زندگی بدون تو رو نمیخواااااااااااام

نمیتونم،تحملم حدی داره،من دیگه نمیتونم،صبرو تحمل دخترت تموم شد

دعا کن برام مامان لیلای مهربون و با محبتم


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:56 | |







پنجمین سالگرد

قلبم بی تابانه بهانه کسی را میکند که بارسفر بسته ورفته

رفته و چقدر زود از یاد برده که

نگاهی بی صبرانه منتظر نگاههای اوست

که چقدر اغوشی تشنه بغل های اوست

با این قلب دیوانه من باید رنج بکشد و صبوری کند

تا از یاد برد صاحبش را

تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند

و فراموش کند که روزی کسی بود

که برایش زندگی بود

 

به همین زودی ۵سال از پرکشیدنت گذشت

و من هنوز داغم از رفتنت

و عادت نکردم به نبودنت

دوستت دارم مامان


[+] نوشته شده توسط زهره در 16:30 | |







بهونه های همیشگی

بازم سلام

صد تا سلام به تو مامان مهربون من

به تو سنگ صبور من

دیدی چی شد

خواستم بیام پیشت

چقدر حرفای نگفته داشتم برات

چقدر عقده داشتم،چقدر دلتنگی و بهونه داشتم

اما نشد که بیام

چقدر دلم گرفت

اخه مامانی خیلی دلم برات تنگ‌شده بود

خیلی دلم میخواست بیام باهات حرف بزنم

نیاز داشتم به اینکه با مامانم حرف بزنم

دلم لک زده واسه اینکه حتی لحظه ای اندک کنارم باشی

مامانی کی میشه بیام باهات کلی حرف بزنم

من هی بگم و‌تو‌گوش بدی

چقدرم دلت بگیره که نمیتونی با بچه هات حرف بزنی

توام دلتنگی نه؟

دلتنگ حرف زدن با بچه هات،دلتنگ در آغوش کشیدن بچه هات

مخصوصا نوه هات

مخصوصا که اون نوه علی باشه

تو خیلی علی رو دوست داشتی

اخه شیرین بود و دوست داشتنی و الانم هست

یادمه اون اوایل رفتنت داشتم خونه رو تمیزمیکردم

گفت عمه چرا تمیز میکنی،مامان لیلا میخواد بیاد

اونم منتظر اومدنت بود،تو دلم گفتم کاااااااااش میومد

کاش رفتنش بازگشتی هم داشت 

اما حیف که برای همیشه رفتی

نگرانیهاتو گذاشتی و رفتی

مامان از همین جا بهت میگم که شدیدا محتاج دعاتم

دعای تو حتما گره گشای کارم میشه

قربونت برم مامانی

ببخش که مثل همیشه با حرفام،با دلتنگیام ،با بهونه هام ناراحتت کردم

تو به بزرگواری و‌مهربونیت ببخش

دوستت دارم بهترین و ماه ترین مامان دنیااااااااا


[+] نوشته شده توسط زهره در 14:28 | |







بهونه

بازم سلام

سلام فرشته آسمونی من

سلام ای که آروم خفته ای

سلام مامان خوبم

دلم کلی برات تنگه،ی عااااااااااااالمه،خیلی زیاد

دیشب داشتم فیلم میدیدم ی لحظه دلم گرفت

خانمی که نشونش داد صورتش مثل تو بود

ی لحظه انگار تو رو دیدم،مامان اینا یعنی دلتنگی

اینا یعنی دلم بهونه گرفته و تو رو میخواد

انقدر دلتنگتم و انقدر حرف برای گفتن دارم که

میخوام این هفته تو این سرما بیام بهت سربزنم

بیام باهات حرف بزنم،ببین کارمون به کجا کشیده

که برای حرف زدن باهات باید کلی راه بیاییم

تازه اونم چی،من میگم و حرفی نمیشنوم

من میگم و پاسخی نمیبینم

من میگم و محبتی،حرفی،دلگرمی ای.....هیچی مامان

من میگم و میگم و تو سنگ صبورم فقط گوش میدی

مامان تا به کی تا به کجا این دلتنگی ها این بهونه ها ادامه داره؟

دیگه واقعا خسته شدم

زهره ات دیگه برید

دیگه کم آورد

مامان تو‌جوونی پیر شدم

رفتن تو داغونم کرد و مشکلات روز به روز پیرترم کرد

کاش بودی و زهره آنوقت مشکلی نداشت

مثل اون روزایی که بودی و خوش بودم

خوشیم با رفتن تو تموم شد

کاش میشد میومدی ،میومدی پیشم

میومدی میگفتی زهره سختیهات تموم شد من پیشتم

میگفتی زهره نگران نباش من کنارتم

میگفتی زهره دیگه غمت نباشه من هستم

میگفتی زهره دیگه تموم شد من برگشتم

کاش......

ای کاش میشد

گریه


[+] نوشته شده توسط زهره در 9:57 | |







یلدات مبارک

سلام

بازم سلام بی جواب

مامان امروز بد دلم گرفت،با خواندن ی پیام بغضم گرفت

پیام شب یلدا بود

آخه مامان پنجمین شب یلداییه که میاد و تو نیستی

البته بدون تو‌ یلدا که هیچ زندگی هم‌ندارم

توی پیام‌نوشته بود «مادرم انار دون میکنه تا ی شب

را برامون خاطره کنه»

مامان یاد اون شبایی افتادم که زیرانداز مینداختی انارا رو‌دون

میکردی بعد که بچه ها میومدن کاسه کاسه میکردی به هممون میدادی

توی ماشین بودم چشام شد پر اشک گفتم زهره توی ماشین که نمیشه

نفس عمیقی کشیدم اما بغضم بیشتر شد مامان جلوی چشمم بودی

همه اون خاطراتت برام زنده شد

چقدر جات خالیه،من همیشه بهت نیاز دارم

خیلی زود منو تنها گذاشتی،خیلی زود

کاش انقدر زود از دستت نمیدادم

بی مادری درد بدیه که با هیچ‌چیزی این درد تسکین پیدا نمیکنه

چقدر این روزا وقتی بهم سخت میگذره میگم کاش بودی

آخه میدونی مامان،نشد تو باشی و زهره این‌همه‌درد داشته باشه

نشد تو باشی و زهره غصه داشته باشه

مامان کجایی که بغلت کنم و‌بوست کنم تا آروم شم

تا بهت بگم بمون پیشم دیگه تنهام نزار

بگم تو فقط باش ،فقط کنارم باش،همین بدونم هستی برام کافیه

کاش میشد برگردی ‌کااااااااااااااااااااش

هر جا که هستی میگم که یلدات مبارک مامانم

روحت شاد مامان مهربونم


[+] نوشته شده توسط زهره در 20:10 | |







نیاز

سلام 

بازم سلامی بی جواب

خوبی مامان؟

میدونم میدونی چی شده

میدونی که زهره چقدر حالش بده

میدونم میدونی چقدر دلم گرفته

و میدونی که چی میخوام

مامان نیاز دارم به حرفای خوب

نیاز دارم بیام سرمزارت

بیام کلی حرف بزنم

مامان برام دعا کن،مامان از خدا بخواه کمکم کنه

از خدا بخواه کنارم باشه و همراهم

بهش بگو که ی مادری و نیاز داری پیش بچه هات باشی

بگو حالا که من کنارشون نیستم تو کنارشون باش

از خدا بخواه که کمکم کنه که حالمو خوب کنه

مامان خیلی برام دعا کن،خییییلی خیییـــــــلی خیییییــــــــــــــــــلی

قربونت برم

نیاز دارم به دعای تو مادر

نیاز دارم به دعاهای تو مامان خوبم

دعای تو حتما گره گشای کارمه

دوستت دارم مامان خوب من

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:56 | |







تولدت مبارک

سلام مامان

پاشو تولدته

تولدت مبارک فرشته آسمونی من

دلم برات ی عااااااااالمــــــــــــــــــــــه تنگ شده

دوستت دارم

کاش بودی و تولدت رو بهت تبریک میگفتم


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:51 | |







دلتنگی

مامان خوبم سلااااام

امروز دلم ی دفعه بهونه ندیدنت رو گرفت

امروز از اون روزاس که خیلی دلتنگتم خییییییلی

مامان بیا و بهم بگو با این دلتنگی با این بهونه ها دخترت چه کنه؟

چهارسال و شش ماهه که رفتی و من هرروز دلتنگـتر از دیروز

مامان دلم میخواد بیام سرمزارت کلی حرف بزنم

کلی درد دل کنم با مامانم و تو هم مثل این چهار سال فقط شنونده ای

چقدر جات خالیه،چقدر دلم برای خنده هات و نگات تنگ شده

تو رفتی و همه چی آوار شد رو زهره شدم مثل خودت

یادته میگفتم مامان انقدر غصه نخور،انقدر حرص نخور

حالا خودم شدم مثل خودت،تازه فهمیدم که نمیشه رو بعضی چیزها بی اهمییت بود

دو سه روزه پشت سر هم میای به خوابم،تو خوابم هوامو داری،انگار تو هم فهمیدی دلتنگتم که میای به خوابم

کاش میشد تو رو دید،تو رو حس کرد و بو کرد

کاش میشد میومدی و میگفتی بچه ها من امدم،اما افسوس....

بیا ببین بچه هات چیکار میکنن بیا و حالی ازشون بپرس

بچه ها خسته شدن از بس امدن پیشت و حرف زدن و تو گوش کردی

خسته شدن از ندیدن و برنگشتن مادرشون

بچه هات دیگه کم آوردن،دیگه صبر و تحمل ندارن

بچه هات هیچی نمیخوان،اونا فقط و فقط مامان خوبشونو میخوان

مامان کاش بودی،کااااااااااااااااااش


[+] نوشته شده توسط زهره در 8:51 | |







حرفهای نگفته

سلام

بازم سلام بی جواب

مامان چند روزه پشت سر هم میای به خوابم

چقدر این خوابها رو دوست دارم

دوست دارم بخوابم و هی خوابتو ببینم و بیدار نشم

چه خواب شیرینیه ،خواب تو دیدن را

چقدر شیرین  و دلنشینه صدای تو شنیدن را

مامان کلی دلم برات تنگ شده

حتی دلم تنگ شده واسه مزارت

هردفعه میام کلی حرف دارم برات با ی عالمه دلتنگی

که هر چقدر هم حرف بزنم از دلتنگیم کم نمیشه

عااااااشقتم مامان

تو بهترین مامان دنیا بودی

یادته میگفتی قدر من  رو نمیدونید ،میگفتی مثل من باید دور دنیا رو بگردید

آخه دور دنیا رو هم بگردم مگه مثل تو پیدا میشه؟

تو یه دونه بودی

تو بهترین بودی

حیف که قدرتو ندونستم و حیف و صد حیف که زود از دستت دادم

مامان دعا کن برام حتما دعای تو مادر میگیره

قـــــــــــربــــــــــووووووووووووونت بـــــــــــــرم مـــــــامــــــانی جــــــــــوووووووووونم

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 10:32 | |







دلتنگتم مامان

سلام

سلام به بهترین مامان 

به ماه ترین مامان خودم

مامانی با اینکه ۴ساله از رفتنت میگذره ولی هنوز عادت به نبودت نکردم

هنوزم دلم میخواد که باشی

دلم میخواس خونه بودی باهات حرف میزدم

چقدر باهم شوخی میکردیم

چقدر سربه سرت میذاشتم

چقدر به کارام میخندیدی،اخه من که هیچی بلد نبودم

فکرکن وقتی رفتی چی بهم گذشت

زهره ای که بعد رفتنت همه چی آوار شد رو سرش

زهره ای که کار نمیکرد تو خونه،زهره ای که هیچی بلند نبود

بعد تو همه چی افتاد پای خودش ،همه چی

چقدر سخت گذشت،الانشم بهم سخت میگذره اما کمتر

چقدر دلم میخواست الان کنارم بودی 

مثل اون شبا که بابا میخوابید تو میومدی تو اتاق باهم میشستیم حرف میزدیم

میوه و چایی میووردی،ازمون پذیرایی میکردی

مامان هنوز درد دارم از رفتنت

دیشب خوابتو دیدم چقدر حال کردم از دیدنت 

هی دستاتو میمالیدم بهت گفتم مامان خوبی،مامان جات خوبه

ولی یادم نیس چی بهم گفتی

فقط یادمه حالت خوب بود

خدا کنه اونجا جات خوب باشه و همیشه شاد باشی

آرزوی من دیدن دوباره تو و در آغوش گرفتن تو و بوسیدن توست

دوســـــــــــتـــــــت دارم بهتـــــــــــــرین ومــــــــــاه تـــــــــرین و عــــــزیــــــــــــزتــــــــــــرین مامان دنیــــــــــــــــــــاااااااا


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:51 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد